فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

درسته ساده ام اما مریمم... فصل دوم قسمت نود و نهم

درسته ساده ام اما مریمم... فصل دوم قسمت نود و نهم

ویرایش: 1395/11/29
نویسنده: chaampol


((مریم))
رفیعی مرتبا میپرسید
چه خبر؟
و منم بی حوصله جواب میدادم
هیچ خبر!

رفیعی خندید و گفت:
-نمیشه که بی خبر بی خبر باشی...من تا پنج روز دیگه میام...سوغاتی چی دوست داری؟
به عزیز که همه حواسش پی حرفهای ما بود نگاه کردم و به رفیعی گفتم:
-ممنون چیزی لازم ندارم...
عزیز با اخم اشاره کرد زودتر قطع کنم...
بعد از قطع کردن تماس،عزیز با دلخوری گفت:
-این چرا هر شب زنگ میزنه؟خوب ازادتون گذاشتم و شما هم به روی خودتون نمیارید...
لبخندم رو جمع و جور کردم و گفتم:
-ا عزیز ،دیگه تلفنی هم سراغ زنش رو نگیره؟طفلی دلش واسم تنگ شده...
از حرف خودم به زیر خنده زدم و سریع به اشپزخونه فرار کردم...
عزیز با صدای بلند گفت:
-مریم اصلا از این اداهات خوشم نمیاد...دیگه تا محرم نشدین حق زنگ زدن نداره...فهمیدی؟؟؟
آره بلندی گفتم و دوباره به زیر خنده زدم...با صدای
کوفت
عزیز جلو دهنم رو گرفتم تا بدتر عصبیش نکنم...


رو رختخوابم دراز کشیدم و چشمهام رو بستم...با صدای پیامک گوشی عین فنر پریدم و گوشی رو از بالا سرم برداشتم...با دیدن اسم معین ذوقی کردم و نشستم تو دلم گفتم
مگه خواب نیستی اقا سزاوار مهربون ؟ساعت نزدیک یکه

پیامک رو باز کردم
این اهنگ رو تکراره...خودت واسم ریختی خیلی از سلیقه ات خوشم اومد...((یکی شبا بیداره به یاد تو وقتی میخوابی/همه شبا سر میکنه با تنهایی و بی تابی...شبت بخیر چشمهات رو ببند/من که خیس چشمهام ،تو پیش اون بخند)) شبت بخیر

پیامک رو بالای بیست بار خوندم...تو دلم گفتم
اقا سزاوار من اونقدرها زرنگ نیستم...چرا گنگ حرف میزنی؟
واسش نوشتم
هیچ شبی آرام نیست ،مگر کسی از جنس مهر و مهتاب شبت را به صبح گره زند...شبتون پر از یاد خدا

تو دلم گفتم
کاش پایینش مینوشتم
مریم
تا بدونه خودم گفتم...


((معین))
اهنگ رو زیاد کردم و به پشت پنجره رفتم...با دیدن برف به پنجره تکیه دادم و بلند گفتم
این برف تو رو کم داره...که سرت رو به روی شونه هام بزاری و درد و دل کنی...مریم من بدجایی گیر کردم...اگه دوستم داری بیدار باش و جواب پیامم رو بده...با لرزش گوشیم رو تخت پریدم و پیام رو باز کردم...بلند گفتم
ای جان...چه متن قشنگی!!!مطمئنم تو اونی که شب رو به صبح گره میزنی...مطمئنم خانم گل...



سیاوش سرش رو از پنجره بیرون اورد و گفت:
-خجالت بکشید...
پدرام گوله ای به سمتش پرت کرد و گفت:
-بیا پایین...به مریمم بگو بیاد پایین...
مریم سرش رو از پنجره بیرون اورد و به ما نگاه کرد...سیاوش صدام کرد و گفت:
-اقای سزاوار محل عبور و مرور مهندسهای شرکت (.............)از این خیابونه...بیا بالا نزار سوژه بشیم...گوله ای به سمت پدرام پرت کردم و به مریم گفتم:
-بیا دیگه...بیا دوتایی این بچه پرو رو بزنیم...
با اومدن مریم ،سیاوش هم به جمعمون ملحق شد...
مریم گوشه ای ایستاده بود و رو شیشه یک ماشین نقاشی میکشید...گوله ای به سمتش پرت کردم و گفتم:
-چشم چشم دو ابرو رو ول کن...بیا اینجا...
پدرام گوله ای به صورتم زد و با سیاوش به زیر خنده زدن...
مریم اروم اروم به کنارم اومد و گفت:
-چیکار کنم؟
اخم کردم و گفتم:
-تازه میپرسی چیکار کنم؟دختر گوله درست کن...بزرگ درست کن!!!
مریم عین فرفره گوله درست میکرد و تو جیبم میگذاشت...سیاوش و پدرام از سرعت عمل ما گیج شده بودن و دور خودشون میچرخیدن،با گوله ای که سیاوش به مریم زد بازی جدی شد...صدای خنده هامون کل خیابون رو برداشته بود...مریم از شدت سرما عین لبو قرمز شده بود و مرتبا دستهاش رو بهم میمالید....سیاوش از پدرام قوی تر بود،هدف من و مریم، زدن سیاوش بود...مریم گوله بزرگی درست کرد و به دستم داد...به دستهای کوچولوش نگاه کردم و گفتم:
-خودت بزنش...
مریم پشت ماشین نشست و گفت:
-من نشونه گیریم خوب نیست...
کنارش نشستم و گفتم:
-تا سیاوش بلند شد خوب تمرکز کن و بزن تو صورتش...
مریم باشه ای گفت و بلند شد...

ادامه دارد....


منبع: کانال تلگرام داستان کوتاه - به قلم: آرزو امانی
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (2 نظر)
مرتب سازی بر اساس:


کبراحق گو (21:03   1401/2/8)

قشنگترین رمانی بودکه مطالعه کردم.بعدازگذشت ۱۰سال ،۲باره سراغش امد. کد: 1436



Sh (14:01   1399/1/23)

رمانت عالیهههههههههه من که عاشقشم کد: 1309


 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره درسته ساده ام اما مریمم... فصل دوم قسمت نود و نهم نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: کانال تلگرام داستان کوتاه ، آرزو امانی ، کانال تلگرام ، داستان کوتاه ، درسته ساده ام اما مریمم ، داستان دنباله دار ، داستان سریالی ، رمان پیوسته ، رمان ، داستان عشقی ، رمان عشقی