

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یک برش کتاب «نترس، ادامه بده!»
پسر كوچكى مدتى بود به كلاس پيانو مىرفت و ياد گرفته بود چند قطعه ساده را بنوازد. مادرش براى اينكه او را در امر يادگيرى پيانو تشويق كند، تصميم گرفت پسر را به يك كنسرت پيانو ببرد.
زمانى كه آنها وارد سالن شدند و روى صندلى خود نشستند، مادر، يكى از دوستان قديمىاش را از دور ديد و پيش او رفت تا قبل از شروع اجراى كنسرت كمى با هم گفتگو كنند. زمانى كه آنها گرم صحبت شدند، پسرك با كنجكاوى به سمت پشت صحنه رفت... مادر كه از گفتگو با دوستش فارغ شده بود، به سمت صندلى خود بازگشت و با تعجب ديد كه پسرش سر جايش نيست! در همين حين، پرده كنار رفت و همه با تعجب ديدند كه پسر كوچكى پشت پيانو نشسته و قطعه كوتاهى را مىنوازد!!
در همين زمان، استاد پيانو روى سِن و به كنار پيانو آمد و به آرامى به پسرك گفت : «نترس، ادامه بده.» و خودش نيز در كنار او قرار گرفت و در نواختن گوشههايى از قطعه به پسر كمك كرد. او نيز بدون هيچ ترسى به نواختن ادامه داد. اين صحنه، تمامى حاضران را تحت تأثير قرار داد و شرايط بسيار هيجانانگيزى در سالن حاكم شد.
نکته: به خاطر داشته باشيد چنانچه در مسير زندگى دچار دلهره و ترس شديد، خوب گوش فرا دهيد... حتماً صداى او را خواهيد شنيد كه مىگويد: «نترس، ادامه بده...»
منبع: برگرفته از كتاب -من، منم-کافه پاراگراف
کلمات کلیدی: برگرفته از كتاب من ، منم ، کافه پاراگراف ، یک برش کتاب ، نترس ، ادامه بده ، پيانو ، شرايط بسيار هيجانانگيز ، امیر رضا آرمیون