فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

كافيه بخندي ! حله !

كافيه بخندي ! حله !

ویرایش: 1396/1/2
نویسنده: chaampol




چشم‌هایش شروع واقعه بود، که حالا این هیچی. گفت از خودت بگو. گفتم از خودت چی بگم؟ گفت چی بلدی، چی بلد نیستی؟ گفتم شیر دسشویی چکه میکنه باید واشر عوض کنی بلد نیستم.



گفت حالا این وسط، شیر دسشویی؟ گفتم آتیش روشن کنم؛ گرم شیم بلدم. خونه آتیش بگیره خاموشش کنم بلد نیستم. هنگ می‌کنم شماره آتیش‌نشانی هم یادم میره.

گفت مرخصی انگار! چیزی می‌زنی؟

گفتم از درک مسائل سطحی عاجزم. گفت مسائل عمیق چی؟ گفتم سختن. گفت پس چی دیگه؟ گفتم یه چیزایی بلدم ؛کم کسی بلده. گفت یه چیزایی هم بلد نیستی هر خری بلده!

خندیدم. من خندیدم ولی لپِ اون چال افتاد! گفت حواست کجاس چایی‌ت سرد شد. گفتم دلیل سربه‌هوا بودنِ زمین ؛ ماه است. گفت چه فاییده یه آتیش نمیتونی خاموش کنی.

گفتم عوضش بسوزه ؛تموم شه ؛می‌تونم بشینم قصه‌اش رو بنویسم. اسمش هم بذارم عروس آتش.

گفت سر کارم گذاشتی؟ گفتم کارش خوب باشه، بده مگه؟ خنده‌اش گرفت. گفتم همین، تو بخندی حلّه. خندید. حل شد. آتیش هم همینجور روشن.





منبع: کانال تلگرام چهل سالگی - مجتبي هاشمي
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره كافيه بخندي ! حله ! نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: آتیش ، واشر ، مرخصی ، قصه‌ ، لپ ، خنده‌ ، سطحی