

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خواب گل سرخ - قسمت هفتادم
بچه های کارناوال که توی ترک اعتیادن ، کافی ان که اونا رو فراری بدن.
می دونم ، چون شیوه هاشونو می دونم.
با اونا زندگی کردم...
شاید معتاد شده باشن ، ولی رفاقتشون واقعیه...لااقل با من !
فقط میخوام یه چیزی رو بدونم.
گفتی که به من اعتماد نداری...
خب پس چه حسی به من داری که اومدی خونه ی من ؟ اصلا چرا اینجا ؟
با چه اعتمادی اومدی اصلا ؟
اونم با مادرت ؟
از کجا معلوم که من قاتل نباشم ؟!
یا سرکرده ی همه ی اونا ؟
یا جاسوسشون !
سوال سختی بود !
غافلگیر شدم...
گفتم : حس اینکه ، حس اینکه...
نتوانستم چیزی بگویم...
گاهی در دلت ، حسش می کنی ، ولی به زبان نمی آید.
گفتم : وای...
چرا مادرم تو دستشویی گیر کرده ؟
نیومد؟!...
حالش بد نشده باشه ؟!
محسن گفت : آخ ، ببخشید ، یادم رفت !
اون دستشویی ، درش از بیرون خرابه ، قفل میشه !...
به طرف دستشویی دوید.
نفس راحتی کشیدم...
درب توالت ، به دادم رسید.
چه حسی به او داشتم ؟
انگار وسط یک ظهر تابستان ، یک عطر خوشبو بزنم...فقط همین حس !
خوشبو ، ملایم ، خنک و کمی آرامش بخش...
همین !...
مادرم و محسن رسیدند.
گفتم : باشه !
من تا بیست و چهار ساعت ، به تو اطمینان
می کنم و فرض رو بر این میذارم که میخوای کمک کنی !...
خوبه ؟...
بعدشو دیگه نمی دونم !
قولی نمیدم !
گفت : کم نیست ؟
گفتم : نخیر ، زیادتم هست...
یه چیزی یادم آمد !
گفتم : یادمه وقتی داداش ، کلافه ، دنبال اون چیز می گشت ، ذهنم یه دفعه پرید.
دیگه تو خونه نبودم...
یاد شهر بازی افتادم که پدرم ، بچه گیامون ما رو می برد...
برادرم ، ترس از ارتفاع داشت.
سوار نمی شد ، فقط اون پایین وایمیساد و ما رو نگاه می کرد...
چرا این الان یادم اومد ؟!
آهان... چون هر بار می گفت :
بازم میخواین سوار شین ؟
کم نیست ؟
محسن ناگهان داد زد : آفرین... خودشه !
من و مادرم با تعجب گفتیم : چی ؟!
چی خودشه ؟!
گفت : تو هر وقت ، ذهنت میخواد از چیزی فرار کنه ، بی اختیار ، میری تو گذشته !
مثل روز مسابقه ی ما ، که گفتی خاطرات هولت می دادن جلو!
و متوجه مردم و اطرافت نبودی !
حالا اگه دوباره سوار اسکیت شی...
اگه ما ، من و تو ، دو نفره تنهایی با هم مسابقه بدیم ، و من جدی بخوام تو رو ، توی اسکیت له کنم ، یادت میاد که داداشت اون روز ، دنبال چی می گشت؟... درسته؟ احتمالا یادت میاد.
خیلی چیزای دیگه هم یادت میاد !
من مطمئنم...
منبع: @chista_yasrebi_official - کانال رسمی خانم چیستا یثربی
کلمات کلیدی: داستان دنباله دار ، داستان سریالی ، رمان پیوسته ، رمان ، داستان عشقی ، رمان عشقی ، کانال تلگرام خانم چیستا یثربی ، رمان خواب گل سرخ ، دانلود رایگان