فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خواب گل سرخ - قسمت پنجاه و ششم - ج

خواب گل سرخ - قسمت پنجاه و ششم - ج

ویرایش: 1396/10/8
نویسنده: chaampol
برای اینکه یه آدم ، یه شبه از اون همه احساس ؛ عاطفه و محبت و مسولیت ، تبدیل به این ربات بشه ، منو می کشه. تو گیاهی زندگی نکن...هر جور دلت خواست ؛ زندگی کن !

من محسن نیستم ، اگه تو رو دوباره به انسان تبدیل نکنم!
گفتم : حرف اضافه نزن ! این کار ، کار خداست!

خداست که می تونه ما رو آدم کنه. اون سرنوشت ما رو مینویسه ! گفتم خدا؟! ..همینطوری اومد دهنم. خدا دقیقا چیه؟!

گفت : یادت نیست خدا چیه ؟!
من برای کمک اومدم مانا...این موقتیه.
اثر اون تصادف لعنتیه...خدا الان صداتو میشنوه.

گفتم:نمیخوام بشنوه ، بعد با موتور ، مغزمو له کنه؟! این خدا مال خودت !
دنبال من نیا..هیچوقت !

بارانی اش را روی زمین پرت کردم.
دویدم...

دنبالم دوید.

خیلی زود به من رسید؛ بند مانتویم را گرفت و گفت :
- لازم باشه دستتو می گیرم و میپیچونم ! مثل معلم هلن کلر...

من معلم سختگیری ام.... یادت رفته؟ باید یه چیزی یادت بیاد. حتی معنی درد!

لازم باشه کاری می کنم گریه کنی ،
لازم باشه کاری می کنم درد رو حس کنی.

باید از یه جایی شروع کنیم ، نه ؟!

گفتم :خفه شو؛ آمدم بند مانتویم را از دستش آزاد کنم ،
دستم را محکم پیچاند،
دستکشش، خیس باران بود. دستم داشت
می شکست، ولی چیزی حس نمیکردم ؛ فقط دیدم اشکم درآمده ، و به گریه افتاده ام ! ...

داد زدم ، کثافت... دردم میاد!



گفت : خدا رو شکر ! بالاخره معنی درد، یادت اومد؟

کمکت میکنم دختر ؛ حالا کم کم همه چیز یادت میاد.

آب از انتهای موهایش میچکید ...

حسی نداشتم ؛ جز حس گم شده ی درد ، که در وجودم زنده کرده بود.حق نداشت...شاید نمیخواستم درد را به یاد بیاورم، شاد به نظر میرسید .لگدی محکم به پایش زدم و فرار کردم ...

همانطور که میدویدم ، یک نفر انگار صدایم کرد ، جوابش را ندادم ؛ تا در خانه، یکنفس دویدم...زنگ زدم...دو بار، سه بار ؛ ده بار کسی در را باز نکرد.

کلید یادم رفته بود. به در کوبیدم .زن همسایه در را باز کرد.

گفت : ای وای ، موش آب کشیده شدی که دختر!
بی اختیار در آغوشش به گریه افتادم !


گفت: چی شده ؟!...
گفتم: فقط مادرمو یادم میاد و درد دستمو.. یه دیوونه ، دستمو پیچوند...کلیدم جا مونده.

گفت : این ساعت نرو بیرون !
بیا بریم خونه ی ما دستتو بذارم تو آب گرم ؛ آروم شه. مادرت حتما خوابه !

گفتم : آروم؟.....
آروم یعنی چی ؟!

پشت او ، بی اختیار وارد خانه شدم ...



از پنجره ی پذیرایی ، دوباره پسرک را دیدم ؛ با موهای خیسش ، پشت در... کلاه بارانی اش ، سرش نبود ...
خیس آب بود !

مثل شیطان از پشت پنجره ، لبخند میزد. پرده را کشیدم !...

من الان چه گفتم : شیطان؟!
گفتم : خانم؟ ...شیطان کیه ؟!

زن با حوله و آب گرم آمد . گفت :
شیطون دشمن خداست...


گفتم : پس حتما اون ، دشمن خداست...

پس حتما خدا ، طرف منه ؛ پسره ی لعنتی! ...

آی دستم !...

زن همسایه گفت : یه کم درد داره...

گفتم : درد؟! پس این درده؟ ...

داره درد رو یادم میاد... آره ؛ یادم میاد...

مردک شیطان !.....


منبع: @chista_yasrebi_official - کانال رسمی خانم چیستا یثربی
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره خواب گل سرخ - قسمت پنجاه و ششم - ج نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: داستان دنباله دار ، داستان سریالی ، رمان پیوسته ، رمان ، داستان عشقی ، رمان عشقی ، کانال تلگرام خانم چیستا یثربی ، رمان خواب گل سرخ ، دانلود رایگان