

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ناگفتههای آزاده نامداری از ازدواج و طلاقش (بخش دوم)
پس شما معتقدید این تفاوتهایی که ظرف ماههای اول به چشمتان آمد به این خاطر بود که خود واقعیتان را نشان نداده بودید؟
فکر میکنم من خود واقعیام را نشان داده بودم اما آن طرف داستان، آدمی است که هیچ کدام از آن چیزهایی که میگفت نبود. ضمن اینکه ایشان با من فرق میکرد چون شناخت خیلی بهتری از من داشت؛ برخلاف اینکه من ایشان را کمتر میشناختم.
چطور چنین چیزی ممکن است؟
به خاطر اینکه ایشان مرد هستند.
اینکه ایشان شناخت خوبی از شما داشتند، مزیت است، نه عیب. شاید این ضعف شما بوده که شناخت خوبی از طرف مقابلتان نداشتید؟
شاید به خاطر اینکه من آدم واقعی و سادهای هستم. من همینی هستم که میبینید. در کوچه و خیابان و جلوی دوربین. همه جا من همینم. شاید گل تمام حرفهایی که میخواهم در این مصاحبه یا هر جای دیگری بگویم یک جمله باشد: من با آن فرزاد حسنی که قبل از ازدواج میشناختم ازدواج نکردم و اگر همان آدم که فکر میکردم بود، نه تنها جدا نمیشدم که هزار سال هم زندگی میکردم.
سوال مشخص ما این است خانم نامداری که آیا این نقص به شما برنمیگردد که نتوانستید خوب تشخیص دهید؟
حتما بخشی از این اتفاق به من برمیگردد. اصلا زودباور بودن در تمام زندگی به من ضربه زده است اما این هولناکترین ضربه بود. من بخشی از این اتفاق را که شاید 50 درصد باشد کاملا میپذیرم اما میگویم من با ادعاهای یک آدم ازدواج کردم؛ البته من در زندگی به این معتقدم که نمیتوانم بنا را بر بیاعتمادی گذاشت و اگر بنای همه چیز بر بیاعتمادی باشد، دیگر نمیشود به راحتی زندگی کرد چون زندگی ترسناک میشود.
میدانید چرا روی آن مساله تمرکز کردهایم؟ چون فکر میکنم مسالهای که شما را به این نقطه رساند، مساله خیلی شایعی است. خیلی از جوانها، خصوصا دخترخانمها بدون شناخت درست از خود و طرف مقابل، تنها با تصورات خودشان وارد مقوله ازدواج میشوند. البته قاعدتا در مورد خانم نامداری که روانشناسی خوانده و سالها به عنوان یک فعال اجتماعی تجربه حضور داشته قضیه به همین سادگی نیست ...
با حرف شما کاملا موافقم. موردی که در یک سال اخیر بیشتر از هر چیزی من را رنج میدهد و باعث ناراحتی، آزار، درد، بیخوابی و هزار تا مشکل دیگر شده، این است که من چرا بدون تفکر وارد گود شدم. این دردی است که من را رها نمیکند. معتقدم اتفاقات چند سال اخیر به خاطر دورهای از زندگی من به وجود آمده که دیگران را منع میکردم و این خواست خدا بود که در شرایطی قرار بگیرم که همیشه از آن فرار میکردم. در حقیقت همیشه به خودم میگویم خدا دارد به تو میگوید آزاده، من یکییکی این چالهها را میگذارم سر راهت تا ببینم تو که اینقدر دیگران را منع میکنی با مشکلات خودت چه برخوردی خواهی داشت. این جهانبینی من در برابر اتفاقات یک سال اخیر است. چون زندگی من به صفر رسیده و حالا از نو شروع کردهام و دارم همه چیز را از نو میسازم.
شاید یکی از ویژگیهای بارز آزاده نامداری که تمام اتفاقات زندگی او را توجیه میکند، شجاعت باشد. با همین شجاعت میتواند تصمیم بگیرد یک ازدواج را که به نظرش موفق نیست با همه تبعاتش تمام کند. با همین شجاعت، این جدایی را علنی میکند و با همین شجاعت عکسی با ظاهر نامناسب و جنجالی را در اینترنت منتشر میکند. همین شجاعت هم حالا شما را به این مصاحبه کشانده ...
البته همانطور که گفتم این اولین و آخرین مصاحبه من درباره این اتفاق خواهد بود. از یک جهت قبول دارم من شخصیت شجاعی دارم اما بیشتر از هر چیزی میتوان گفت آدمی نیستم که دست به پنهانکاری بزنم و به این تفکر اعتقاد ندارم. همیشه میگویم چیزی تو را میترساند که از آن شناخت نداری و دربارهاش فکر نکردهای و احساس میکنی با خطری مواجه میشوی. من در تمام مواردی که گفتید احساس خطر نمیکردم. در زمان جدایی خیلیها از جمله دوستان رسانهایام به من میگفتند به هیچکس نگو. چون این طوری به زندگی کاریات ادامه میدهی و مطبوعات اذیتت نمیکنند و کسی کاری به کارت ندارد. اما من با خودم فکر کردم که نمیتوانم با دروغ زندگی کنم. وقتی با دوستان و فامیل که معاشرت میکنم، زمانی که مورد سوال قرار میگیرم نمیتوانم دروغ بگویم. باید حلقه دستم کنم که باز هم دروغ است. من آدم این کار نبودم و نیستم.
دروغ البته تاریخ مصرف دارد و بالاخره باید راستش را میگفتید.
حق با شماست.
یعنی بپذیریم آنوقت که مصاحبه کردید و تلویحا جداییتان را اعلام کردید، میخواستید درس صداقت به ما بدهید؟
من با این کار از خودم صیانت کردم. ادعای مدیریت جهان و این را که بخواهم همه را راهنمایی کنم ندارم. از خودم و از زندگیام، جهانبینیام، اصولم و چیزی که به آن اعتقاد داشتم و دارم دفاع میکنم. این اتفاقات چیزی خارج از چارچوب زندگی عادی نیست که بخواهم از آنها فرار کنم و دروغ بگویم که ما جدا نشدهایم و من زندگی مشترک خوبی دارم و خیلی هم خوشبختم! یا در مجامع عمومی ظاهر شوم و به مردم لبخند دروغین تحویل بدهم! من اگر اینطور زندگی کنم شب نمیتوانم، بخوابم.
این را که میگویید، با ذات کار در رسانه منافات ندارد؟ همه آدمها جلوی دوربین یا پشت دوربین فرق دارند ...
نه. اینکه من هفت سال به صورت دائم در تلویزیون حضور داشتم و سه سال مستند ساختم و سه چهار سال هم که برنامه سال تحویل اجرا کردم، من را به آدم دیگری تبدیل نکرد. من آدم شوآف و نمایش نیستم. آدم رئالی هستم و اصلا این دنیای رسانه را که قرار است همه از آن بترسیم درک نمیکنم. مگر من خلاف کردهام که از چیزی یا از کسی بترسم؟ دارم یک کار شرعی میکنم. یواشکی کاری کردن در مرام من نیست ...
میشود این جوری بود و سالها در رسانه ماند؟ نه فقط در تلویزیون ما که حتی چهرههای تلویزیونی در دیگر کشورها هم زندگیشان جلوی دوربین با زندگی واقعی کاملا متفاوت است؛ مثال اخیرش جرمی کلارکسون مجری برنامه تختگاز.
این چیزی که در مورد جرمی کلارکسون میگویید یک گرفتاری حرفهای است که همیشه پیش میآید و از بحث ما کاملا جداست. اما به نظر من همه باید آنطوری باشند که همیشه هستند و لزومی ندارد شما چند شخصیت متفاوت داشته باشید. من به عنوان فردی که سالها جلوی دوربین بودم برای مردم با چند ویژگی مهم شناخته میشوم. مثلا ممکن است فکر کنند خیلی شلوغ هستم اما وقتی با من برخورد میکنند میگویند چقدر آرام هستی. یا ویژگی دیگرم این است که پیشرو بودهام. ظاهرم با بقیه مجریها فرق دارد. من اولین مجری تلویزیون بودم که چادر ملی سر کردم. اصلا تا پیش از من کسی چادر ملی سرش نمیکرد. درست مثل سریال در پناه تو که یک خانم به چادرش کش زد و همه شگفتزده شدند.
من آدمی هستم که راحت گفتوگو میکنم حتی اگر یک شخصیت مهم روبهرویم باشد یا اینکه آدم شادی هستم و راحت میخندم و اصلا تصویر عبوسی از خودم به جای نگذاشتهام، چون فکر میکنم به عنوان میزبان باید بستری فراهم کنم که مهمان راحت باشد و در عین حال، با تمام این ویژگیها آدم معقولی هستم. جالب این است که مخاطب این را میفهمد.
منبع: http://www.entekhab.ir/fa/mobile/200976
کلمات کلیدی: آزاده نامداری ، فرزاد حسنی ، ماجرای طلاق آزاده نامداری ، ماجرای طلاق فرزاد حسنی ، ماجرای عکس آزاده نامداری ، کتک کاری آزاده نامداری و فرزاد حسنی ، ازدواج فرزاد حسنی