

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ناگفتههای آزاده نامداری از ازدواج و طلاقش (بخش سوم)
اما من چوب ویژگیهایی را که گفتم خوردهام و بارها پیش آمده که گفتهاند چقدر این دختر راحت است و چه کسی به او اجازه داده اینقدر راحت باشد یا اینکه چرا درباره فوتبال حرف میزند؟ در همه سالهای کاری، من بحرانهای زیادی طی کردهام و در دو سال اخیر هم که این ماجراها پیش آمده است ولی با تمام این تفاسیر کلا از تصویری که به جا گذاشتهام احساس خوبی دارم و فکر میکنم کاری را که میخواستم انجام داده و نشان دادهام. میتوانی خودت باشی و تصویر دروغ از خود نسازی. من خوشحالم که با تمام این رفتارهای متهورانه، مردم من را آدم معقولی میدانند.
یک جورهایی نماد جمع اضداد هستید. آدمی که نشان داده میتوان ظاهری سنتی داشت اما کلیشه نبود و جور دیگری لباس پوشید و حرف زد. راستی خانم نامداری یک آدم سنتی است؟
من برخاسته از یک خانواده سنتی هستم و چادر به من ارث رسیده است. مادرم، مادربزرگم و تا 7 نسل قبل از من همه خانمها چادر پوشیدهاند. من از اول راهنمایی چادر سر کرده و به مدرسهای رفتهام که چادر پوشیدن در آن الزامی بوده. با این تعاریف خودم را آدمی مذهبیای میدانم. اما من شاید به خاطر ویژگیهای نسلم پیشرو بودم. اولین نفر هم بودم که همه تبعاتش را پس دادم. حتی در اتفاقات اخیر هم پیشرو بودم. اولین کسی بودم که به عنوان یک مجری زن در تلویزیون، بعد از جدایی آمدم و گفتم طلاق گرفتهام. مطمئن باشید که آدمها از این به بعد راحتتر میگویند که طلاق گرفتهاند اما بدبختیهایش را من تحمل کردم.
پشیمان نیستید؟
نه، اصلا. من تصمیم گرفتم و پای تصمیم خود ایستادم. حتی اطرافیانم، مادرم، خواهر و کسانی که به من نزدیکند گاهی از این کار من ناراحت میشوند. مثلا من با خواهرم فرق میکنم و وقتی او از کارهای من ناراحت میشود، میگویم ناراحت نباش، کارهای از این وحشتناکتر هم ممکن است بکنم ولی تو تا همیشه خواهر من میمانی و البته اگر باعث آزارت هستم، برو بگو من آزاده نامداری را نمیشناسم! اشکالی ندارد. شما ممکن است بخواهید یک زندگی معمولی داشته باشید و زیر زیرکی هر کاری بکنید اما ازدواج یک مقوله کاملا جداست. چه برای آقایان، چه برای خانمها و نمیشود اینجا دروغ گفت. من فرزاد حسنی را بعد از جدایی ندیدم و حتی دیالوگ هم با هم نداشتیم و در جریان نیستم که ایشان چه اوضاع و احوالی دارد.
چقدر خوب است که آدم خودش را جای طرف مقابل بگذارد. آن وقت شاید بشود جوری رفتار کرد که این ماجرا از این تلختر نشود ...
چند روز پیش یکی از دوستانم به من گفت تو کینه داری؟ گفتم ببین در دنیا هیچچیز آنقدر ارزش ندارد که بخواهیم کینه از آن به دل داشته باشیم. من نسبت به ایشان عصبانی، ناراحت و دلگیر نیستم و این طور نیست که بخواهم یک سوال از او بپرسم چرا این کار را کردی؟ چرا راستش را نگفتی؟ خودش میداند که من به چه چیزهایی اشاره میکنم. اگر ایشان مواردی را که بعدا فهمیدم همان اول آشنایی میگفت، میفهمیدم من و او ازدواج که سهل است همسایه هم نمیتوانستیم باشیم.
شما مجبور به ازدواج شدید؟ چون در مصاحبهای قبلا گفته بودید که ما در حال خواستگاری و مراحل قبل عقد بودیم که مجلهها عکس عروسی ما را روی جلد زدند و ما مجبور شدیم هر چه سریعتر مراسم عقدمان را برگزار کنیم.
اجباری در کار نبود. ما پیش از ازدواج همانطور که گفتم 10 تا 15 روز صرف خواستگاری و رفت و آمدها کردیم و در زمانی که هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده و رسمیت به خود نگرفته بود، یکی از روزنامهها خبری درج کرد که آزاده نامداری و فرزاد حسنی ازدواج کردهاند. به یاد دارم 14 یا 15 خرداد بود و همه جا تعطیل. وقتی آن خبرها بیرون آمد، تمام دوستان و آشنایان من هم فهمیدند. تمام فک و فامیلمان از راه دور و نزدیک تماس میگرفتند و میگفتند چرا ما را دعوت نکردید و ما قسم میخوردیم به خدا هنوز کاری نکردهایم! میگفتند پس مجلهها چرا عکستان را چاپ کردهاند؟! البته با تمام این تفاسیر، این نامردی مطلق است که بگویم من مجبور شدم و ازدواج کردم. اما به خاطر این عکس تحت فشار قرار گرفتیم که زودتر ازدواج کنیم. رسانهها بعضی وقتها به جهت کار غیراخلاقیشان کارهایی میکنند که به مردم ضربه میزنند. اگر آن خبرها منتشر نمیشد ما زمان بیشتری برای فکر کردن داشتیم.
تا اینجا هنوز درباره آن روز لعنتی صحبت نکردهایم. برگردیم به آن روز؟
اگر این ضبط صوت را خاموش کنید به شما میگویم چه اتفاقاتی افتاد.
به هر حال شما عکسی از خودتان منتشر کردید که از یک اتفاق دردناک پرده برداشت، شبیه صحنه قتلی که رخ داده و شما شاهد بودهاید. حالا که نمیتوانید بگویید نمیتوانم حرفی درباره آن بزنم ...
خب، اجازه بدهید جوری تعریف کنم که بدون وارد شدن به ریز ماجرا بشود توضیحش داد. تا سه ماه اول بعد از عقد من به زنی تبدیل شدم که اصلا شبیه خود واقعیام نبود. زنی که هیچوقت وجود نداشته و نمیشناختمش. در این سه ماه من هر اتفاق غیرمعقولی که میافتاد نمیدیدم و سعی میکردم به خاطر زندگیام از آن بگذرم. اما بعد که تصمیم گرفتم ادامه ندهم، اتفاقاتی افتاد که نمیتوانم آنها را مو به مو تعریف کنم چون قابل گفتن و طرح کردن نیستند. در نرمترین شکل میشود گفت به نظر میرسد ایشان بر تکانههای روانیشان کنترل نداشتند.
یعنی چه؟
بر تکانههای روانی تسلط نداشتن یعنی مثلا وقتی شما عصبانی میشوید لیوان را پرت میکنید به سمت دیوار تا خرد شود. یک روز هم ممکن است سر همسرتان را پرت کنید به سمت دیوار.
خب چه اتفاقی میافتد که یک نفر به این نقطه میرسد؟
من گفتم بیا برویم جدا شویم و ایشان گفتند من جدا نمیشوم.
قبل از آن هیچ وقت چنین واکنشهایی به وجود نیامده بود؟
چهار یا پنج بار دیگر واکنش نشان داده بود اما نه با این شدت.
شاید بعضیها فکر کنند نمیشود شما فقط یک کلام بگویید بیا برویم جدا شویم و ایشان چنین واکنشی نشان بدهند. شما حتما کاری کردهاید که ایشان را به این نقطه از عصبانیت رسانده ...
نه. من فقط گفتم بالا بروید پایین بیایید، حاضر نیستم یک دقیقه دیگر زندگی کنم.
این اتفاق کی بود؟
حدود آذرماه 92.
شما تیرماه عقد کرده بودید. یعنی 5 ماه بعد از ازدواج؟
بله. 5 ماه بعد از ازدواج، ما به جایی رسیدیم که دیگر برای من بهشخصه امکان زندگی وجود نداشت و درخواست من برای جدایی به چنین اتفاقی منجر شد.
شما در این زمان حق طلاق داشتید؟
نه. بعد از این ماجرا بود که حق طلاق گرفتم.
آن روز بعد از درگیری چه شد؟
من به حالت مرگ افتادم و بعد از رسیدن به بیمارستان در حالی که به شدت آسیب دیده بودم با خانوادهام تماس گرفتم و آنها آمدند و من بعد از مرخصی از بیمارستان این قضیه را از طریق قانونی پیگیری کردم.
فرزاد شما را به بیمارستان برد؟
بله. اتفاقا ایشان بسیار اظهار پشیمانی میکردند و گفتند خودم از شما مراقبت میکنم و ما حالمان دوباره خوب میشود.
ولی شما شکایت قضایی کردید ...
بله.
و سرنوشت پرونده چه شد؟
من وکیل گرفتم. شرط پدر من در آن پرونده این بود که ما در صورتی رضایت میدهیم که دخترم حق طلاق داشته باشد و پس از آن بود که بعد از مدتها پدرم ا
منبع: http://www.entekhab.ir/fa/mobile/200976
کلمات کلیدی: آزاده نامداری ، فرزاد حسنی ، ماجرای طلاق آزاده نامداری ، ماجرای طلاق فرزاد حسنی ، ماجرای عکس آزاده نامداری ، کتک کاری آزاده نامداری و فرزاد حسنی ، ازدواج فرزاد حسنی