فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مردی که با اندیشه با توماس ادیسون شریک شد!

مردی که با اندیشه با توماس ادیسون شریک شد!

ویرایش: 1394/9/19
نویسنده: chaampol
به راستی که اندیشه ثروت و دارایی است ؛ دارایی قدرتمندی که وقتی با هدف مشخص ، عزم راسخ و اشتیاق سوزان ترکیب می شود ، راه رسیدن به ثروت و سایر داراییها را به روی شما می گشاید.در چند سال به ادوین بارنس ثابت شد که انسان می تواند با اندیشیدن ثروتمند شود . کشف او بی مقدمه و ناگهانی حاصل نشد. بارنس اندک اندک به این آگاهی رسید . شروع این فراصت اشتیاقی سوزان در او بود که می خواست شریک تجاری ادیسون کبیر شود. یکی از ویژگیهای بزرگ اشتیاق بارنس این بود که او هدفی مشخص و قطعی داشت. او خیلی ساده می خواست با ادیسون ، اما نه برای او ، کار کند. ماجرای رسیدن او را به هدفش دقیقاً بخوانید . مسلماً اصول منتهی به غنا و ثروت را بهتر درک می کنید .

وقتی این اشتیاق و یا این اندیشه به ذهنش رسید هرگز در شرایطی نبود که نسبت به آن کاری صورت دهد . او دو مشکل بر سر راه خود داشت ، نخست آنکه ادیسون را نمی شناخت و دوم آنکه به قدر کافی پول نداشت که با قطار به شهر ارنج نیو جرسی برود.این مشکلات کافی بودند که بسیاری از اشخاص را دلسرد کند و از صرافت بیندازد ، اما اشتیاق بارنس هرگز عادی نبود.





او در آزمایشگاه ادیسون خود را به مخترع بزرگ معرفی کرد . گفت آمده تا با او روابط تجاری داشته باشد . آقای ادیسون سالها بعد ، از نخستین جلسه ای که با آقای بارنس داشت سخن گفت :« روبروی من ایستاد . مانند بی پولهای معمولی بود اما در چهره اش حالتی بود که از روی آن می خواندی مصمم است به آنچه برای آن به نزد من آمده است برسد. من به استناد سالها تجربه با اشخاص می دانستم وقتی کسی عمیقاً می خواهد به خواسته خود برسد مطمئناً به هدفش دست می یابد. من به او فرصت آنچه را می خواست دادم . زیرا در چهره اش خواندم که مصمم است تا برای رسیدن به موفقیت تلاش کند و حوادث بعدی نشان داد که هرگز اشتباه نکرده بودم.»این ظاهر مرد جوان نبود که او را در دفتر ادیسون به برداشتن نخست امکان داد زیرا وضع ظاهر او قطعاً در جهت مخالف او بود . آنچه این مرد را در قدم نخست موفق ساخت اندیشه ای بود که در سر داشت. بارنس در همان جلسه نخست با ادیسون شریک نشد. ادیسون به او فرصتی داد که در ازاء مبلغی ناچیز در دفترش کار کند.ماهها به همین وضع گذشت. ظاهراً هیچ اتفاقی که بارنس را به هدفش نزدیکتر کند روی نداد. اما در ذهن او اتفاق مهمی در جریان بود. آتش اشتیاق شراکت با آقای ادیسون هر لحظه در وجود او شعله های سرکش تری می گرفت . روانشناسان به درستی گفته اند که وقتی کسی به واقع برای چیزی آماده می شود به آن می رسد. بارنس برای بستن پیمان شراکت با ادیسون آماده بود و از آن گذشته مصمم بود این موقعیت را تا زمانی که به خواسته اش نرسیده حفظ کند.او هرگز به خود نگفت « خوب چه فایده ای دارد ، شاید بهتر باشد نظرم را تغییر دهم و کار فروشندگی را انتخاب کنم ». به جای این جمله او به خود گفت « من به اینجا آمده ام تا با ادیسون شریک شوم و اگر تا آخر عمرم طول بکشد باید به این هدفم برسم » او به راستی برای رسیدن به این خواسته خود پافشاری کرد . به درستی که اگر انسانها پای عقیده خود بایستند و به هدف خود بچسبند و آنقدر مداومت کنند تا خواسته آنها به وسواسی دایمی مبدل گردد چه اتفاقها که نمی افتد.شاید بارنس جوان در آن زمان این را نمی دانست . اما عزم راسخ او و پافشاری و ابرامی که برای رسیدن به این مهم داشت کافی بود تا او را در در برابر همۀ شداید و مشکلات، مقاوم و استوار نگهدارد تا به فرصت مناسبی که مترصد آن بود برسد.

و سرانجام چون فرصت از راه رسید در جامۀ مبدل بود و از مسیری خلاف آنچه بارنس پیش بینی کرده بود آمد و بدانید که این یکی از ترفندهای فرصت است. فرصت پشت در حیاط خلوت شما کمین می کند، گاه بصورت بد بیاری ظاهر می شود ، گاه شکل شکست موقتی می گیرد. به همین دلیل است که خیلی ها نمی توانند فرصت مناسب را تمیز دهند.آقای ادیسون دستگاه جدیدی اختراع کرده بود. آن روزها به این وسیله « ماشین دیکته ادیسون » می گفتند . فروشندگان ادیسون به این دستگاه بی علاقه بودند و می گفتند که به این سادگی نمی توانند آن را بفروشند. اما بارنس در این دستگاه جدید فرصتی مناسب یافت . جز بارنس و خود مخترع کسی نسبت به این دستگاه نظر خوش نداشت.بارنس می دانست که می تواند این دستگاه جدید را بفروشد. او موضوع را با ادیسون در میان گذاشت و بی درنگ این فرصت به او داده شد. بارنس دستگاه را فروخت و در واقع او چنان فروش موفقیت آمیزی کرد که ادیسون با او قراردادی امضاء کرد و فروش این محصول را در تمام کشور به او واگذار نمود. با این قرارداد بارنس به ثروت رسید ، اما سوای ثروت به چیزی به مراتب فراتر دست یافت . او ثابت کرد که می توان اندیشید و ثروتمند شد.اینکه اشتیاق اولیه بارنس برای رسیدن به هدفش چه مبلغی برای او به ارمغان آورد مطلبی است که از آن بی اطلاعیم. شاید بارنس دو یا سه میلیون دلار به جیب زد اما این دارایی در مقایسه با دانش به مراتب بزرگتری که او به آن رسید قابل مقایسه نیست و دانش او این بود « می توان با استفاده از اصول مشخص و شناخته شده انگیزه ما ملموس اندیشه را به ثروت مادی تبدیل کنیم .»بارنس عملاً با اندیشیدن شریک ادیسون کبیر شد . او با اندیشیدن به موفقیتی بزرگ دست یافت . او در شروع تنها این را می دانست که چه می خواهد . او عزمی راسخ داشت که به او امکان داد تا زمان دستیابی به هدف روی پای خود بایستد.


منبع:

http://globalteam.blogfa.com/post/421

امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره مردی که با اندیشه با توماس ادیسون شریک شد! نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: بیندیشید و ثروتمند شوید ، ناپلئون هیل ، توماس ادیسون ، شریک تجاری توماس ادیسون ، بارنس ، بارنس کیست ، فروشندگی ، شریک تجاری ، مخترعین ، اختراعات ادیسون ، فروشنده اختراعات ادیسون