فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

نبرد بزرگ

نبرد بزرگ

ویرایش: 1395/6/30
نویسنده: chaampol
در خلال يك نبرد بزرگ ، فرمانده قصد حمله به نيروي عظيمي از دشمن را داشت . فرمانده به پيروزي نيروهايش اطمينان كامل داشت ، ولي سربازان دو دل بودند.
فرمانده سربازان را جمع كرد : سكه اي از جيب خود بيرون آورد : رو به آنها كرد و گفت : سكه را بالا مي اندازم ، اگر رو بيايد پيروز مي شويم و اگر پشت بيايد شكست مي خوريم.
بعد سكه را به بالا پرتاب كرد . سربازان همه با دقت به سكه نگاه كردند تا به زمين رسيد .
سكه به سمت رو افتاده بود.
سربازان نيروي فوق العاده اي گرفتند و با قدرت به دشمن حمله كردند و پيروز شدند.
پس از پايان نبرد : معاون فرمانده نزد او آمد و گفت : قربان ، شما واقعا مي خواستيد سرنوشت جنگ را به يك سكه واگذار كنيد ؟!
فرمانده با خونسردي گفت : بله و سكه را به او نشان داد.
هر دو طرف سكه رو بود!


منبع: کانال تلگرام پستچی
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره نبرد بزرگ نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: نبرد بزرگ ، نبرد ، بزرگ ، فرمانده ، حمله ، سكه ، دو طرف سكه ، نيروي فوق العاده