فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خواب گل سرخ - قسمت سوم

خواب گل سرخ - قسمت سوم

ویرایش: 1395/9/4
نویسنده: chaampol
مریم راحت نفس میکشید. گفت: میمونی پیش ما امشب؟! گفتم :نه من مریض دارم عزیزم!...
گفت:مریضتم بیاراینجا ؛گفتم ؛ نمیشه! ایشون نمیتونن بلند شن؛ بستری ان!حالا مشکل چی هست؟! مریم گفت: هیچی...یه بیماری قدیمی؛ اینم ارث مادر بزرگمه برای من! میگن اون دچار این حمله ها میشد! گفتم:میخوای بریم دکتر؟ گفت:نه با دارو ؛ کنترل میشه .فقط نباید عصبانی شم یا فشارم بالابره...تقصیر این آقاست دیگه! حرف؛ حرف خودش! حامد گفت:فکر نمیکنم مشکل ما به مانا خانم ربطی داشته باشه خواهرم ! دیگه؛ بیشتر مزاحمشون نشیم؛ خداحافظی کردم و تا دم در رفتم ؛ مریم بامن آمد: گفتم :برادرتون...گفت:مریضه! تا پارسال یه والیبالیست فعال و پر انرژی بود.بیماری خاصی نداشت ؛ تا کم کم بدنش خواب میرفت...اول جدی نگرفتیم...ولی سیستم عصبی دچار مشکل شده بود. یه روز تو خیابون ؛ افتاد....دیگه نتونست سر پا باشه....از پا شروع شد؛ بعد کمر! مثل یه ویروس ؛ یکی یکی عضلاتو فلج میکنه؛ تا برسه به مغز...
در آغوش من گریه اش گرفت ؛گفت:دارم از دستش میدم ؛ تمام کس و کارم همین یه داداشه!
گفتم: آخه بی دلیل شروع شد؟ گفت:دکترا که هنوز علتو نفهمیدن....

هیچ سابقه ای تو خانواده نبوده؛ فلج تدریجی حسی؛ حرکتی...
کم کم میکشه.
گفتم : حتما یه درمونی براش هست.اینجا ؛ خارج؟ گفت: یکساله تحت درمانه؛ اما بیماری پیشرفت کرده؛ یه دکتر خارجی هم هست؛ اونم مونده که چرا درمانش جواب نمیده!

حامد از روی ویلچرش از اتاق دیگر گفت: کل شجره نامه خانوادگیمونم ؛ به خانم تقدیم کن دیگه!
خداحافظی کردم ؛ به خانه برگشتم ؛ مینا روی مبل ؛ خوابش رفته بود ؛ به اتاق مادرم رفتم؛ بوی عطر گیسوانش؛ با بوی گلاب در هم آمیخته بود.گفتم :سلام عزیز دلم ؛ فکرشو بکن مادرم؛ طبقه پایین یه خواهر و برادر اومدن؛ دختره دو سه سالی از من بزرگتره. پسره ؛ شاید پنج شش سال... والیبالیست بوده ؛ ورزشی که بابا دوست داشت.مادر جواب نداد؛ خواب بود.روزهای شیمی درمانی همیشه خسته تر بود.پیشانی اش را بوسیدم؛ رویش را انداختم؛ چراغ را خاموش کردم و از اتاق بیرون رفتم.حس کردم کسی در میزند؛ با خستگی به سمت در رفتم ؛ یک چمدان پشت در بود. داد زدم ببخشید ! اشتباه آوردید!
مال طبقه پایینه!اما طرف رفته بود؛ چمدان را به دیوار تکیه دادم ؛ خیلی سنگین بود! ظاهرش شبیه چمدانهای چرم قدیمی جنگهای دوران مشروطه بود! چند بار وسوسه شدم درب آن را باز کنم ؛ اما فکر کردم امانت است.وارد خانه شدم؛؛ تلویزیون برنامه ی ورزشی داشت.تکه هایی از مسابقات جهانی والیبال پارسال را نشان میداد....آنجا بود ؛ حامد! تقریبا از همه قد بلندتر ! مجری ؛ حامد مردانی معرفی اش میکرد :؛ از همه چابک تر و قوی تر بود!
انگار ؛ قطب تیم بود. موهایش بلندتر ازحالا ؛ ایران؛ پیروز شد!....و امشب ؛ حامد مردانی ؛ روی ویلچر بود!

کسی در زد؛ آن وقت شب؟ ترسیدم ! در را نیمه باز کردم؛ چمدان نبود!


منبع: کانال رسمی چیستا یثربی
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره خواب گل سرخ - قسمت سوم نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: چیستا یثربی ، کانال رسمی چیستا یثربی ، او یکزن ، داستان ، رمان ، داستان کوتاه ، داستان عشقی ، رمان عشقی ، قسمت سوم