

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تنها عشق زندگیم-قسمت چهاردهم
رفتم طرف راهرو و در حیاط رو وا کردم و رفتم بیرون یه سوز خیلی خوب خورد تو صورتم
یه خورده حالم بهتر شد رفتم تو باغچه و رو چمنا نشستم و تکیه ام رو دادم به یه درخت.دلم می خواست الان یکی اینجا
بود که می تونستم باهاش درد و دل کنم.کاشکی یه خواهر داشتم اصلا چرا پدر و مادرم یه بچه می خواستن؟!کاشکی الان
ژاله اینجا بود.اگه اینجا بود،الان دو تایی در مورد اون پارتی حرع می زدیم و بالاخره یه چیزایی ازش دستگیرمون می
شد یعنی تو پارتی ،شامم می دن؟!آره دیگه!حتما اول چایی و قهوه می دن و بعد شام و بعدشم یه بستنی اي چیزي به عنوان
دسر بعدشم حتما دخترا و پسرا بلند می شن و با هم راك اندرول می رقصن.یه دفعه خودم از خودم خندم گرفت !
خیلی جالبه !رقص راك اندرول با شیکم پر
دریا!دریا !کجایی؟
.اینجام مامان
تاریک تو حیاط رفتی چی کار؟!بیا تو سرما می خوري
اومدم.اومدم
بلند شدم رفتم تو خونه و تا رسیدم مامانم گفت
بابات که بیاد و بفهمه شام جغور بغور براش درست کردم ،کلی خوشحال می شه.اونوقت باید گولش بزنیم ، شاید فردا -
ورمون داره و یه جایی
ببرتمون.دل مون پوسید تو این خونه
دیگه چرا گولش بزنیم؟
بالاخره بابام یه وظیفه اي داره!حالا من هیچی ، در مورد شما چی؟ شما حق تونه
حالا وقتی اومد از این چیزا جلوش نگی ها
این چیزا رو باید شما خودتون به بابا بگین
چیا رو بهش بگم؟
.همین که شما تو این زندگی حقی دارین -
.نمیخواد تو این چیزا رو به من یاد بدي
!ایشا الله وقتی رفتی سر خونه و زندگیت به شوهرت یاد بده -
اولا که من حالا حالا ها خیال شوهر کردن ندارم.بعدشم اگه خواستم شوهر کنم ،شوهر می کنم ، اسیر نمی شم
مگه من اسیرم؟
چه فرقی با اسیر دارین؟
از صبح تا شب تو این خونه کار می کنین .خب حق تونه که یه روز یا یه شب در هفته تفریح کنین دیگه
اون بیچاره که حرفی نداره!هر وقت بهش گفتم ما رو ببر بیرون ، نه نگفته -
پس چرا می گین گولش بزنیم؟
با مرد نباید با اولدورم پولدورم حرف زد. یه دفعه سر لج که بیفته دیگه وا مصیبتا
.الان دیگه اون دوره و زمونه گذشته .حقوق مرد و زن مساویه الان اینا رو تو دانشگاه بهتون یاد می دن؟خوبه یه هفته نیس رفتی
در هر صورت شما باید از حقوق تون دفاع کنین
پاشو ، پاشو برو دنبال کارت تا بین من و بابات رو بهم نزدي پاشو ببینم
مامانم با خنده و شوخی رفت تو آشپز خونه و منم دوباره رفتم تو فکر ، اما ایندفعه تو این فکر که از روز اول با
شوهرم طوري رفتار کنم که مجبور نباشم که به خاطر یه گردش رفتن ، گولش بزنم یا بهش التماس کنم
ادامه دارد....
منبع: کانال تلگرام پستچی
کلمات کلیدی: پستچی ، کانال تلگرام پستچی ، تنها عشق زندگیم ، داستان ، رمان ، داستان کوتاه ، داستان عشقی ، رمان عشقی ، قسمت چهاردهم