فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

تنها عشق زندگیم-قسمت چهل و یکم

تنها عشق زندگیم-قسمت چهل و یکم

ویرایش: 1395/9/19
نویسنده: chaampol
نه
هیچ جا نرفتی؟
نه
اگه من یه سال م کارم طول می کشید همونجا می موندي؟
آره
جدي داري حرف می زنی یا شوخی می کنی؟
مگه نگفتی صبر کنم تا برگردي؟
به خدا داشت حقیقت رو می گفت! یعنی هیچ دروغ و ریایی، نه تو صداش بود و نه تو چشماش! وقتی انقدر معصومانه
حرف می زد، ته قلبم یه احساس عجیبی پیدا می شد که تا حالا برام وجود نداشته بود! بهش گفتم
نمی خواي بریم ناهار بخوریم؟
اگه تو می خواي بریم
مگه گرسنه ت نیس؟
نه
منم میل به غذا ندارم
پس چیکار کنیم؟
.می خوام باهات حرف بزنم. بیا بریم یه جا که خلوت باشه
دوتایی راه افتادیم قسمت پشت دانشکده مون که چند تا راه داشت و کنارش نیمکت بود و شمشادها جلوي دید رو گرفته بودن. اکثر دانشجوها، یا رفته بودن ناهار خوري یا بعد از ظهر کلاس نداشتن و رفته بودن خونه
دوتایی رو یه نیمکت نشستیم. ساکت فقط داشت تو دهن منو نگاه می کرد که چی می خوام بهش بگم! عین یه بچه
ببین فریبرز، من کاملا گیج شدم
چرا؟
چرا نداره دیگه! وقتی یه پسر به یه دختر اینطوري پیشنهاد ازدواج بده خوب معلومه که دختره حسابی گیج می شه
خب
یعنی می خوام بگم تو می خواي چیکار کنی؟
چی رو؟
زندگی ت رو! می خواي اینجا بمونی؟ می خواي درس بخونی؟ می خواي بري؟! چیکار می خواي بکنی؟
می خوام اینجا بمونم و با تو عروسی کنم
خونواده ت چی؟
اگه تو منو دوست داشته باشی اینا دیگه مسئلۀ مهم ی نیس
چرا، هس
آخرش اینه که پدرم منو طرد می کنه
واقعا اینکارو می کنه؟
آره
یعنی اگه خلاف میلش عمل کنی طردت می کنه؟
آره، اگه حرفش رو گوش ندم، انگار دیگه پسرش نیستم
اون وقت می خواي چیکار کنی؟
من انقدر تو رو دوست دارم که برام این چیزا مهم نیس
تو همین مدت کوتاه انقدر از من خوشت اومده؟
دوست داشتن احتیاج به زمان زیاد نداره
« نمی دونستم چی باید بهش بگم. واقعا احتیاج داشتم که یه نفر کمکم کنه. یه خرده صبر کردم و بعد بهش گفتم »
می دونی زندگی سختی هایی داره. یه دختر و پسر اگه بخوان با هم زندگی کنن، علاوه بر دوست داشتن یه چیزاي دیگه
.اي هم احتیاج دارن
مثال چه چیزایی؟ -
!خونه، زندگی، پول...


منبع: کانال تلگرام پستچی
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره تنها عشق زندگیم-قسمت چهل و یکم نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: پستچی ، کانال تلگرام پستچی ، تنها عشق زندگیم ، داستان ، رمان ، داستان کوتاه ، داستان عشقی ، رمان عشقی ، قسمت چهل و یکم