

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تنها عشق زندگیم-قسمت شصت و یکم
بهش خندیدم و با هم رفتیم تو دانشگاه و رفتیم سر کلاس و یه جا نشستیم و کتاب هامو در آوردم که گفت
دریا ! می خوام یه چیزي بهت بگم
نگاهش کردم
می خوام بگم که دنیا خیلی بالا و پایین داره من امروز هیچی نیستم ولی فردا رو هیچکس ندیده.شاید منم براي خودم
کسی شدم .اما همین الان بهت قول می دم که تا آخر عمرم دوستت داشته باشم و بهت خیانت نکنم!بهت قول می دم که بهت وفادار بمونم تا شاید اینطوري بتونم جبران محبت هاي ترو بکنم!تو خیلی به من کمک کردي من واقعا دوستت دارم دریا درسمون رو بخونیم.خیلی عقب افتادیم
فصل چهارم داستان 👇👇👇
خواهان، خانم دریا قائمی. خواسته آقاي فریبرز نعمتی. بفرمایین جلو
قاضی - خواهر شما تقاضاي طلاق دادین ؟
.بله آقاي قاضی
قاضی - مشکل تون چیه؟ خرجی نمیده؟
نخیر -
الکلییه؟ معتاده؟ قماربازه؟کارخلاف شرع می کنه؟
نخیر
پس چیه؟ چرا نمی شینین سر خونه و زندگیتون ؟ اینطوري که من از پرونده فهمیدم، وضع مالی تون خیلی خوبه!
شوهرتون ، هم شرکت داره و هم خونه و زندگی بسیار عالی براتون فراهم کرده! دو تا بچه ي گلم که دارین ! دیگه باید از
بچه هاتون خجالت بکشین
چند سالشونه؟
دخترم شونزده سالشه و پسرم پونزده سالش
قاضی - دیگه سن و سالی از شما گذشته خواهر من ! واله قباحت داره ! شما باید براي این جوونا الگو باشین
من دیگه نمی تونم با ایشون زندگی کنم آقاي قاضی ! در ضمن ، زندگی فقط این چیزایی که شما گفتین نیس
قاضی - براي طلاق ، دلیل محکمه پسند الزامیه. همینجوري که نمی شه ! ببینم اخلاقش بده؟ دست بزن داره ؟ تو خونه
فحاشی می کنه؟
نخیر
پس بفرمایین براي چی تقاضاي طالق کردین ؟
از خودش بپرسین
قاضی - خیلی خب ، بفرمایین بنشینین. آقا شما بفرمایین. آقاي فریبرز نعمتی درسته ؟
فریبرز - بله جناب قاضی
قاضی -خانم تون چرا می خوان از شما جدا شن؟
فریبرز - آقاي قاضی ، من همسرم رو دوست دارم . بچه هامم دوست دارم . زندگی مو هم دوست دارم . اهل هیچ فرقه اي هم نیستم . حالا چرا ایشون می خواد از من جدا بشه ، نمی دونم
بقیه شم بگو ! اینا که گفتی همش قشنگه ! بقیه ش چی؟
قاضی - خانم شما اجازه بدین ، من خودم ازشون می پرسم
خب ، می فرمودین . دلیل تقاضاي این خانم چیه؟
فریبرز - واله بیخودي
بعد از یه عمر زندگی ، یه زن دیگه گرفتن بیخودیه؟
فریبرز - خلاف شرع که نکردم آخه؟
شرع گفته بعد از بیست سال زندگی ، بعد از اینکه جوونی مو ، ثروت م رو ، عمرم رو تو خونه پاي تو و بچه هات گذاشتم بري دوباره ازدواج کنی ؟ خونه ي من ! زندگی من پول من ! ثروت من
قاضی - خانم چرا داد می زنی ؟
آقاي قاضی ، شمام اگه جاي من بودین فریاد می زدین
قاضی - خانم اینجا دادگاهه ! خونه تون که نیس! بفرمایین بشینین ! اقا شما بگین ازدواج کردین ؟
فریبرز - خیر آقاي قاضی . بنده براي رضاي خدا ، یه زن بدبخت رو دارم سرپرستی می کنم....
منبع: کانال تلگرام پستچی
کلمات کلیدی: پستچی ، کانال تلگرام پستچی ، تنها عشق زندگیم ، داستان ، رمان ، داستان کوتاه ، داستان عشقی ، رمان عشقی ، قسمت شصت و یکم