فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دخترک برده -  قسمت 11

دخترک برده - قسمت 11

ویرایش: 1395/10/3
نویسنده: chaampol
به سمت کیسه ی پول رفت، پر از سکه های اشکانی بود. شانس در چهره ی اشکبوس که روی سکه حک شده بود به او لبخند می زد. سکه ها را برداشت. دیگر شک نداشت که فرصتی بهتر از این برای فرار وجود ندارد. به سرعت به سمت در رفت. نمی خواست بیش تر از این خود را در معرض خطر قرار دهد. پایش هنوز درد داشت، اما تحمل می کرد. درب خانه را پشت سرش باز گذاشت و با بیشترین قدرتی که در بدن داشت شروع به حرکت کرد، اما هنوز دو قدم نرفته بود که اربابش از داخل کوچه ی کناری دقیقا روبه رویش سبز شد.
- اینجا چیکار می کنی؟ نگاه ارباب سنگین بود، اما عصبانیت در چهره اش نبود. انگار بیشتر خوشحال بود که کنیزش را اینقدر زود شناخته. - من... ارباب ... راستش ... قلبش مثل گنجشک می زد. هیچ چیزی به ذهنش نمی رسید، هر بلایی که سرش می آمد حقش بود. ارباب نگاهی به کیسه ی پول در دستان عاصیه انداخت. - پول هاتون ارباب. پول هاتون رو جاگذاشتید، اومدم دنبالتون تا بهتون بدم. ارباب لبخندی زد و کیسه ی پول را از او گرفت. - دستت درد نکنه. اتفاقا منم تا دیدم پول هامو جا گذاشتم برگشتم. خوب شد زود تر آوردیش. اما لازم نبود به خاطر پول ها از خونه بیای بیرون. حالا اشکال نداره. بیا برو داخل، من زود بر می گردم. و دست عاصیه را دور گردنش انداخت و با دست دیگر زیر بغلش را گرفت و بلند کرد تا با دو قدم بزرگ عاصیه را به داخل خانه برساند. ارباب که رفت عاصیه را بهت و حیرت و ترس همزمان فراگرفته بود. نمی دانست چه اتفاقی خواهد افتاد. آیا ارباب فهمیده بود که چه نیتی داشته؟ آیا ارباب تنبیهش خواهد کرد؟ شاید به خاطر این کار همان شانسی که برای آزاد شدن داشت نیز از بین رفته باشد. هیچ چیز نمی دانست. آزادی خود را در گرو رضایت اربابش می دید. پس تصمیم گرفت با چیز هایی که در خانه هست شامی خوشمزه درست کند تا بتواند از ارباب درست معذرت خواهی کند و رضایتش را به دست بیاورد....ادامه دارد...


منبع: کانال تلگرام پستچی
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره دخترک برده - قسمت 11 نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: پستچی ، کانال تلگرام پستچی ، دخترک برده ، داستان ، رمان ، داستان کوتاه ، داستان عشقی ، رمان عشقی ، قسمت یازدهم ، داستان دنباله دار ، داستان سریالی ، رمان پیوسته