

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تنها عشق زندگیم-قسمت صد و یازدهم
🔻غرورم داشت ارضاء می شد و زخم هاي کهنه التیام پیدا می کرد! اصلا به این موضوع
فکر نکرده بدم! همش فکر می کردم که این زن، در هر لحظه داره از زحماتی که من می کشیدم، حداکثر استفاده رو می کنه و دوتایی با هم خوش می گذرونن
باور کنین دریا خانم! من فقط همون چند وقتی که قبل از عروسی باهاش بودم مزه زندگی رو چشیدم! همین! بقیه ش
دیگه برام جهنم بود! تا پاشو میذاشت تو خونه و دعوا و مرافعه و فحش و کتک کاري شروع می شد! البته منم ازش کم
نمی آوردم
یه دفعه زد زیر خنده و گفت
از بس که بعضی روزا با صورت زخم و زیلی رفت شرکت، کارمندا براش دست گرفته بودن و یواشکی مسخره ش می
کردن
دو تایی دم در راهرو زدیم زیر خنده! بلند بلند! اون همینجوري و با یادآوري یه خاطره می خندید ولی من از شنیدن عاقبتی که فریبرز بعد از من پیدا کرده بود می خندیدم
از صداي خنده ما، سامان اومد بیرون و تا سهیلا چشمش به سامان افتاد گفت
پسرتونه؟
با سر بهش اشاره کردم که با حسرت گفت
زنده باشه! ماشالا چه بزرگ شده؟! من وقتی کوچیک بود، یه بار دیدمش! همون یه بارم یه چیزي بهم گفت که
تازه سامان سهیلا رو شناخت و تا خواست عکس العملی نشون بده که نگاهش کردم !
مثل همیشه که اگه می خواست کار بدي انجام بده نگاهش می کردم
.بلافاصله سلام کرد و از جلوي در راهرو رفت کنار و منم کنار واستادم تا اول سهیلا بره تو
اونم متوجه شد اگر چه انتظار این احترام گذاشتن رو نداشت با یه تشکر رفت تو و منم دنبالش رفتم که گفت
واقعا خوش به سعادت تون! خونه، زندگی، بچه! به خدا چشم من شور نیس ها
مگه شما بچه دار نشدین؟! بعد از این همه وقت آره، اما اون بچه نمی خواست! همون یه بار بود که اونم مجبورم کرد که سقط ش کنم
یه دفعه غم نشست تو صورتش! راهنمائی ش کردم طرف سالن و وقتی رو یه مبل نشست، رفتم و چایی دم کردم و با یه ظرف میوه و شیرینی برگشتم تو سالن. جالب این بود که انگار داشتم از یه مهمون معمولی پذیرایی می کردم! تقریبا کینه اي ازش تو دلم نبود
ترو خدا زحمت نکشین
و یه مکث کرد و بعد گفت
دارین شرمنده و خجالت زده م می کنین؟
بهش لبخند زدم و گفتم
.الان چایی حاضر می شه
کنارش نشستم که یه خرده دور و ورش رو نگاه کرد و گفت
عجب خونه بزرگ و شیکی دارین...
منبع: کانال تلگرام پستچی
کلمات کلیدی: داستان دنباله دار ، داستان سریالی ، رمان پیوسته ، پستچی ، کانال تلگرام پستچی ، تنها عشق زندگیم ، داستان ، رمان ، داستان کوتاه ، داستان عشقی ، رمان عشقی ، قسمت صد و یازدهم