فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

داستان کوتاه-پنچرگیری

داستان کوتاه-پنچرگیری

ویرایش: 1395/10/28
نویسنده: chaampol


لاستیک چرخ دوچرخه ام که باد نداشت، تلمبه را برمی داشتم و بادش می کردم، گاهی باز کج و کوله می شد، خالی می شد. می فهمیدم خاری، میخی، تیغی چیزی فرو رفته و تایر را سوراخ کرده، دل و روده ی لاستیک را می ریختم بیرون، توی تشت آب بالا و پایین اش می کردم تا آن حباب های ریز پیدا شود و سوراخ را پیدا کنم. توی جعبه ابزار بابا همه چیز پیدا می شد، از شیر مرغ تا جان آدم. اول از یک چسب مایع استفاده می کردم، بعد آن یکی که شبیه چسب زخم بود، پروسه ی عجیبی داشت این پنچرگیری، من خوب بلدش بودم. در واقع اول که بلد نبودم، نیاز باعث شد یادش بگیرم، نمی شد هر بار که دوچرخه پنچر می شد منتظر بمانم بابا دوچرخه را پشت ماشین بار بزند و ببرد پنچرگیری کند و به خانه برگرداند، صبرش را نداشتم، همین شد آستین بالا زدم و به هر جان کندنی بود یادش گرفتم.

زندگی هم گاهی چرخش پنچر می شود، یکهو توی وجودت چیزی خالی می شود، مثل موبایل که شارژ خالی می کند، یک روزهایی پُر می شوی از غصه، بی انگیزگی، فکر های مزخرف. سخت است همت کردن، آستین بالا زدن و آن سوراخ را پیدا کردن، اما شدنی است، شما که کمتر از یک دختر بچه ده یازده ساله نیستید، هستید؟...




منبع: کافه پاراگراف - مریم سمیع زادگان
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره داستان کوتاه-پنچرگیری نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: داستان کوتاه ، پنچرگیری ، لاستیک چرخ دوچرخه ، لاستیک ، چرخ ، دوچرخه ، تلمبه ، میخ