فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

من فقط كمي ديگه از | تو| رو ديدم !

من فقط كمي ديگه از | تو| رو ديدم !

ویرایش: 1395/11/3
نویسنده: chaampol




اولین بار بود سرم داد میزدی و با چشمانی که معلوم بود عصبانی اند بلند بلند حرف میزدی!
چشمانت به قرمزی میگرایید و من مانده بودم چه بگویم؟

خیره به چشمانت ، فقط صدایت در گوشم مرور میشد! نه اینکه بفهمم چه میگویی ... فقط تو با آن قیافه به گلوی خودت بیشتر از همیشه فشار می آوردی!...راستی چه می گفتی؟!

نمیدانم فقط چه شد..
ناگهان ساکت ماندی...
انگار که چیزی انرژی ات را تخلیه کرده باشد!
مرا نگاه میکردی و حرفی نمیزدی...
وقتی خواستم اشک روی گونه ام را پاک کنم انگار چشمانت غمگین شد!
حتی وقتی خواستم فنجان آرامش برایت بیاورم نگاهت خجالت زده بود!


راستش من فقط کمی دیگر از تو را دیده بودم! برایم تازگی داشت همین!
ناراحت نباش
عشق است جانم! صبوری میخواهد!



منبع: کانال تلگرام چهل سالگی - قاسم حلاجیان
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره من فقط كمي ديگه از | تو| رو ديدم ! نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: اولین بار بود سرم داد میزد ، عصبانی ، فشار ، انرژی ، غمگین ، عشق ، صبوری