فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

رمان آرزوهای محال ماتیسا - پارت 7

رمان آرزوهای محال ماتیسا - پارت 7

ویرایش: 1395/11/3
نویسنده: chaampol
Matisa_ماتيسا
عصر بود كه داشتيم براى مهمونى آماده مى شديم.
درسا يك نيم تنه طوسى پوشيده بود با يه شلوار برمودا لى با كفش هاى پاشنه بلند طوسى.
منم يه لگ سياه پوشدم كه از زانو به پايين تور بود با يك تاپ مشكى جذب كه يقش از گردن آويزون بود.
با كفش هاى پاشنه بلند بنفش كه جلوش مشكى بود.
موهامو آزاد گذاشتم.
درسا همينطور.
-بريم.
سوار ماشينش شدم و سمت خونه دوستش راه افتاد.
رسيديم كه درسا گفت:
-پياده شو جيگر.
-باشه.
ماشين رو پارك كرد و خودشم پياده شد.
راه افتاديم و زنگ رو زديم بعد از اينكه درو باز كردن رفتيم تو.
پريوش:سلام درسا خوشومدى.
اِ سلام ماتيسا خيلى وقته نديدمت.
اصلاً از پريوش خوشم نميومد.
نگاهى به درسا انداختم كه لبخندى دكورى زد.
-سلام پريوشى چطورى عسلم؟
-اممم مرسى خوشومدى.
بياين تو.
رفتيم تو كه سالن منفجر بود.
صداى جيغ دخترا يهو تو سالن پيچيد.
ماتيسا:چى شد؟
درسا:نمى دونم.
بيا ببينيم چيه.
از بين جمعيت رد شديم كه با ديدن دوبارش شوكه شدم.
دست يه دختر تو دستش بود كه يهو سرش رو برگردوند و نگاهش رو من ثابت موند.
چند ثانيه بعد همه نگاه ها رو من چرخيد.
درسا آروم گفت:
-ماتيسا؟
رد نگاه پسررو گرفت كه درسا هم بهم نگاه كرد و دو باره صدام كرد و آروم گفت:
-ماتيسا؟
ماتيسا آرادو مى گفتى؟
بهَم خيره بوديم.
-بسه خوردى پسر مردمو.
روشو ازم گرفت و دختررو كشيد تو بغلش.
هنوز همه بهم نگاه مى كردن.
ياد تحقيرى كه به وسيله ى اين پسر شدم مى افتم،مى خوام نصفش كنم.
بى اعتنا به درسا رفتم تو اتاق.
درسا:چى شده؟
-خودشه.
همون پسر.
-آراد؟
-اسمش آراد؟
-آره.
-واقعاً؟
-آره خيلى پولدارو جذابه و از مهم تر اينكه اربابزادست واصل ونسب داره.
با منم دوسته.
يعنى خيلى با هم راحتيم.
مانتوتو درار بريم.
-تحقيرم كرد درسا.
انداختتم بيرون.
درك كن بابا.
-نمى دونم والا.
-بيا بريم.
-باشه.


منبع: کانال تلگرام رمانکده
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (4 نظر)
مرتب سازی بر اساس:


علي اصغر انصاري (17:23   1397/8/2)

به مرور قرار داده میشود
رمان چندین فصل هست
و همچنان با پایان فصل دیگری منتظر فصل جدید هستیم
اگر رمانها نظرتان را جلب کرده
لطفا بعد از لایک
در صورت تمایل ، مطالب مورد پسندتان را به دیگران معرفی نمایید.
با تشکر کد: 212



mmm (17:10   1397/8/2)

سلام خسته نباشید با عرض پوزش ...
لطفا تمامی پارت های رمان آرزوهای محال ماتیسا رو بگذارید.....
ممنون بابت این رمان زبیا
کد: 211



علي اصغر انصاري (17:05   1397/8/2)

سلام
تا پارت هفتاد موجود است.
از پارت هفتاد به بعد هم از امروز قرار داده میشود.
تشکر از توجه شما کد: 210



mmm (00:05   1397/8/2)

سلام خسته نباشید با عرض پوزش ...
لطفا تمامی پارت های رمان آرزوهای محال ماتیسا رو بگذارید.....
ممنون بابت این رمان زبیا
کد: 209


 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره رمان آرزوهای محال ماتیسا - پارت 7 نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: رمان آرزوهای محال ماتیسا ، پارت 7 ، قسمت هفتم ، قسمت هفت ، قسمت یکم ، کانال تلگرام رمانکده ، کانال تلگرام ، رمانکده ، کانال ، تلگرام ، رمان ، آرزوهای محال ماتیسا ، آرزوهای محال ، ماتیسا