فارس ادز

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

 یه داستان صوتی خاص 

(با خوانش خود نویسنده)

از اون داستانها که کلی ذهن تون رو درگیر میکنه
و روزها بهش فکر خواهید کرد

اگر علاقه مند به دریافت رایگان بخشی از داستان هستید از طریق فرم تماس با ما اطلاع رسانی نمایید. 

داستان دنباله دار شش یخدانها - مریم برزویی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

رمان آرزوهای محال ماتیسا - پارت 67

رمان آرزوهای محال ماتیسا - پارت 67

ویرایش: 1395/11/10
نویسنده: chaampol

Dorsa_درسا
خوب اول خودمو خوشگل كنم.
سمت كمد رفتم يه تاپ دكلته مشكى برداشتم و پوشيدم.
يه شلوار برمودا كه سر دو زانوش و رونش پاره بود.
موهامو دم اسبى بستم و شروع كردم آرايش كردن.
وووويى چه جيگرى شدم.
كور شود هر آنكه نتوان ديد.
تو آينه يه لبخند زدم و به خودم چشمك زدم.
آهنگ بيا برگرد از اموباند.
آهنگو پلى كردم و مشغول خوندن و رقصيدن شدم.

‎وقتی که هوا تاریک میشه دلم بی هوا میگیره
‎حسه تنهایی از این خونه بدونه تو که نمیره

‎نیستیو حالا موندم فقط با این چشایه خیسم
‎حرفایه نگفتمو بازم میخوام واست بنویسم

‎بیا برگرد که دله من طاقت دوری نداره
‎چند روزیه اشکه چشمام منو تنها نمیذاره

‎مطمئن باش کسی جز تو توو دلم جایی نداره
‎بیا برگرد که اتاقم هوایه عطرتو کرده

‎بیا که دلم داره دنباله یه بهونه میگرده
‎خیلی سخته این جدایی بی تو خونه خیلی سرده

‎عکسایه اینجامون از صبح همدمه تنهاییامن
‎نیستی وجایه تو عکسا شبا هم صحبتن با من

‎وابسته شدم به خوابت به نوازشه خیالی
‎به قدم زدن تو رویا بیا که جات مونده خالی

‎با دلم بد نکن برگرد دوباره
‎بی تو این خونه هیچ حسی نداره

‎بیا برگرد که دله من طاقت دوری نداره
‎چند روزیه اشکه چشمام منو تنها نمیذاره

‎مطمئن باش کسی جز تو تو دلم جایی نداره
‎بیا برگرد که اتاقم هوایه عطرتو کرده

‎بیا که دلم داره دنباله یه بهونه میگرده
‎خیلی سخته این جدایی بی تو خونه
خیلی سرده
Samiar_ساميار
خواب بودم كه صداى آهنگى تو سرم پيچيد.
-اى كوفت و بيابرگرد.
مى خوام برنگردى صد سال سياه.
به من چه که دلت طاقت نداره.
همينطور با خودم حرف مى زدم كه تازه فهميدم بيدارم.
صدا از خونه منه؟
سريع رفتم از اتاق بيرون.
از پله ها رفتم پايين كه متوجه شدم صدا از اتاق درساست.
در اتاقشو نيمه باز كردم.
قشنگ با آهنگ مى خوند و مى رقصيد.
موهاشو باز كرد و سرشو تكون داد.
دستى موهاش برد و لبخند زيبايى زد.
لبخند محوى رو لبم نشست.
‎نیستی وجایه تو عکسا شبا هم صحبتن با من
‎وابسته شدم به خوابت به نوازشه خیالی
‎به قدم زدن تو رویا بیا که جات مونده خالى

محوش بودم كه رو تخت نشست.
آهنگ تموم شده بود كه متوجه شدم داره با يه چيزى كار مى كنه و آهنگ مى ذاره.
اين آهنگ.
آهنگى كه انتخاب كرد دلم رو هزار تكه كرد.
همه چى برام زنده شد.
دستام شروع به لرزيدن كرد و نفسم بالا نميومد.

يعني بعد من دستات مال كي ميشه؟
واسه من سخت بود واسه تو سادس هميشه
يعني كي مثل من پاى تو دنياشو ميبازه
اصلا نمى خورد به اون چشماى نازت

رفتم عقب و به ديوار تكيه دادم و رو زمين نشستم.

قرارمون اين نبود باهم ديگه سرد بشيم
قرارمون اين نبود يه خاطره ي تلخ بشيم
قرارمون اين نبود سر كنيم با هر كسى
طعنه ميزنن بهم اين آدماى لعنتى
قرارمون اين نبود ... قرارمون اين نبود

مدام مى گفتم:
-قطعش كن.
تمومش كن.
نمى خواستم باور كنم باختنت آسون بود
نمى خواستم يادت بيافتم هر وقت كه بارون بود
نمى خواستم باور كنم دروغ كل حرفات
نمى خواستم به جاى تو كنارم بشينن عكسات

-ساميار هميشه باهم مى مونيم...
+من نتونستم ازش مراقبت كنم آراد.
_مگه تقصير تو بوده؟نه.
انتخاب خودش بود.

قرارمون اين نبود باهم ديگه سرد بشيم
قرارمون اين نبود يه خاطره ى تلخ بشيم
قرارمون اين نبود سر كنيم با هر كسى
طعنه ميزنن بهم اين آدماى لعنتى
قرارمون اين نبود ... قرارمون اين نبود

طعنه مى زنن
يعنى بعد من دستات مال كى مى شه؟
قرارمون اين نبود يه خاطره تلخ بشيم.

نتونستم دوام بيارم و با شتاب در اتاقو باز كردم كه از جاش پريد.
صورتم از اشك خيس بود.
نگاهم به لبتابم افتاد كه اخمامو تو هم كشيدم.
دنبال بهانه بودم.
آهنگ باز شروع به خوندن كرد و هر لحظه حالم خرابتر مى شد.
-چرا دست زدى به لبتابم؟
داد زدم:
-با اجازه كى؟
-من من...
-تو چى لعنتى؟
قطعش كن.
از جاش تكون نخورد.
-اين تو فايل شخصى من بود چرا رفتى توش؟
-ساميار...
-خفه شو.
آهنگو قطع كن.
آهنگ رو قطع كرد.
-ساميار حالت خوبه؟
به گذشته پرت شدم.
-ساميار حالت خوبه؟
چى شد؟
-تو هيجا نمى رى.
-ساميار مى خوام برم.
-گفتم نمى رى.
درسا داد زد:
-ساميار چت شده؟
-فردا به خدمتت مى رسم.
لبتابم رو جمع كردم و تند سمت اتاقم دويدم.
اون تموم شده ساميار.
تموم شده.
داد زدم.
بازم براش گريه كردم.
فقط داد مى زدم.
سرمو تو دستام گرفتم كه در باز شد.


منبع: کانال تلگرام رمانکده
امتیاز دهی به مقاله



نظرات   (0 نظر)
مرتب سازی بر اساس:

 
ثبت نظر:
شما می توانید درباره رمان آرزوهای محال ماتیسا - پارت 67 نظر دهید یا سوال بپرسید:
نام و نام خانوادگی:
کلمات کلیدی: رمان آرزوهای محال ماتیسا ، پارت 67 ، قسمت شصت و هفتم ، قسمت شصت و هفت ، قسمت یکم ، کانال تلگرام رمانکده ، کانال تلگرام ، رمانکده ، کانال ، تلگرام ، رمان ، آرزوهای محال ماتیسا ، آرزوهای محال